24 آبان سالگرد رحلت مرحوم علامه طباطبائی است. به همین مناسبت نکاتی را درباره آن عزیز عرض می کنم:
1. خانمش می خواست کربلا برود بنا به دلایلی نمی شود. علامه او را به یکی از اتاق ها هدایت می کند و می گوید هر وقت در اینجا زیارت عاشورا بخوانی ضریح را خواهی دید! 2. امام خامنه ای فرموده بودند هر شب برای علامه و برادرش سوره فتح را می خوانند و هدیه می کنند. 3. آقای مصباح به نقل از خود علامه: آیت الله بروجردی تحت فشار قرار می گیرد برای تعطیلی درس های علامه (مخصوصا پاورقی در نقد بحار علامه مجلسی نوشته بوده) به واسطه خادمش حاج احمد خادمی. پیام هم این گوئه بودن که من هم با فلسفه آشنایم شاگرد مرحوم جهانگیرخان قشقائی هستم اما اشکال کار این است که آن موقع استاد شاگرد را انتخاب می کرده اما الان درس شما عمومی و علنی است. در صورت صلاحدید غیر علنی کنید! علامه هم شفاهی و هم کتبی پاسخ می دهد که وارد حوزه شدم دیدم از چهار رکن: کتاب، سنت، عقل و اخلاق. خبری نیست جز فقه که بخشی از سنت و روایات است. لذا خواستم در سه حوزه دیگر یعنی تفسیر، فلسفه و اخلاق کار کنم. اخلاق را که امثال آیات امامی کاشانی و مهدوی کنی می آمدند بنا به دلایلی تعطیل شد اما آن دو بود. من در این خصوص تکلیف شرعی دانسته و وارد شدم اما مخالفت با شما را به عنوان ولی جایز نمی دانم اگر شما امر کنید اطاعت می کنم. یعنی به حجت نهی شما تعطیل می کنم. تفسیر را هم تعطیل کرده بودند تا جواب آیت الله بیاید. تا اینکه ایشان در پاسخ فرمودند به وظیفه خود عمل کنید. به فرمایش علامه مصباح فرق علامه طباطبائی با دیگران این بود که دیگران اتفاقی به علوم و تخصص هایی دست پیدا می کردند اما علامه طباطبائی حساب شده و با برنامه ریزی قبلی و برای اصلاح امور حوزه. ایشان یک ویژگی های وفردی داشتند و یک ویژگی های در ارتباط با دیگران. حیثیت یلی الخلقی و یلی الربی. 4. آقای دعاگو نقل می کردند یک بار منزل علامه رفته بودم شهید دکتر بهشتی هم آنجا بود و محضر علامه گفت اولین باری که درس شما آمدم اشکالی به ذهنم رسید چون مستمع بودم گفتم اشکال کنم بی احترامی می شود (علامه به لهجه ترکی و در مقام تجلیل گفت ایّ مستمع) بعد از جلسه درس آمدم و تا منزل با شما آمدم و اشکال کردم و شما با آرامش جواب مرا دادید. و تا آخر لحن سخنتان عوض نشد! 5. این جریان را هم قبلا از یکی از اساتید شنیدم که می گفت یک بار یک دانشجویی مقداری از المیزان را خوانده بود و اشکالاتی به ذهنش رسیده بود. آنها را در چند کاغذ می نویسد و به یکی از شاگردان علامه می گوید می خواهم علامه را ببینم و او را هم مستقیم وی را به درب منزل علامه می برد و مشاهده می کند که خود علامه در را باز کرد و خیلی گرم او را تحویل گرفت و وقتی برگه های اشکال را گرفت گفت چه خوب است شما المیزان را نقد می کنید! خلاصه بعد از این برخورد صمیمانه علامه وی به علامه می گوید می شود آن برگه ها را به من بدهید! می گیرد و همه را پاره می کند و می گوید هیچ اشکالی ندارم. 6. حجتالاسلام والمسلمین محمدعلی مهدویراد، نویسنده، محقق و استاد حوزه و دانشگاه با اشاره به عظمت عاشورا به ذکر خاطرهای از علامه طباطبایی(ره) در این باره پرداخت: این خاطره را آیتالله سیدان که خودشان از فضلای بزرگ حوزه هستند برای من به نقل از آیت الله وجدانی فخر بیان کردند که در یکی از روزهای عاشورا آیت الله وجدانی فخردر قبرستان حاج شیخ(قبرستان نو) در نزد علامه طباطبایی حضور داشتند و ایشان بسیار اشک آلود و غمناک بودند و فرمودند آقای وجدانی آیا میدانید امروز چه روزی است؟! و سپس میفرمایند:امروز روز بسیار بزرگی است که بر اهلبیت(ع) بسیار سخت گذشت و امروز همه هستی عزادار است و بر امام گریه میکنند و حتی جمادات هم بر امام حسین خون گریه می کنند ودر حالی که این سخنان را بیان میکردند سنگ کوچکی را از زمین بلند کرده وآن را دو نیم می کنند که ناگاه از وسط آن قطرات خون جاری می شود !