سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 12
کل بازدید : 45404
کل یادداشتها ها : 51
خبر مایه


آقای فرحزاد تعریف می کرد: یکی از تاجران ایرانی که همکاری مسیحی در اروپا داشت وی را دعوت می کند به مشهد و زیارت امام رضا علیه السلام   می کند. وقتی می آید او را می برد حرم و ضریح و جاهای مختلف حرم را برایش توضیح می دهد تا اینکه به پنجره فولاد می رسند و می پرسد این چیست؟ تاجر ایرانی می گوید کسانی که مشکلشون خیلی بالا می گیره و از همه جا ناامید می شوند می آیند اینجا و دخیل می بندند تا حضرت عنایت کند. برمی گردند هتل. همان شب تاجر اروپایی می خواهد از هتل خارج شود به دوست ایرانی خودش هم نمی گوید که کجا می رود و کی برمی گردد. می رود و فردا برمی گردد. دوست ایرانی و هتل دار خیلی نگرانش می شوند. از اروپا هم همسرش نیمه شب چند بار زنگ زده بود. وقتی ازش می پرسند که کجا رفتی؟ می گوید رفتم یک تکه پارچه خریدم و به پنجره فولاد دخیل بستم. بعد می گویند به خانواده زنگ بزنید که خیلی نگرانتون هستند. وقتی تماس می گیرد زنش می گوید دیشب پسر فلجمون نیمه شب خوب شده بود و بلند شده بود و هی می گفت رضا رضا. ازش پرسیدم چی شده؟ گفت یک آقایی آمد به من گفت پدرت شفایت را از من خواسته شما بلند شو. گفتم نمی توانم. فرمود بلند شو می توانی. و من بلند شدم. همسرش پشت تلفن می پرسد که چکار کردی؟ جریان را نقل می کند. زنش می گوید بلیت بگیر ما هم بیایم مشهد. می آیند و هم زیارت می کنند و هم مشرف به اسلام و تشیع می شوند! 

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند* آیا شود که گوشه چشمی به ما کنند

قم، حرم حضرت معصومه. شب شهادت امام رضا ع. 97/8/17






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ